فکرهای یک مادر
وقتی که مادر میشوی به همه چیز زیاد فکر میکنی...از بزرگترین مسایل تا جزیی ترین ها ...اینقدر فکر میکنی که خودت هم کلافه میشوی...کلا این فکر کردن یکی از قسمتهای جدانشدنی مادر بودن است. خوب مسلما چون ما هم مادر هستیم از این قضیه مستثنا نیستیم...کلا انگار خدا مارا آفریده که هی فکر کنیم و هی استرس بگیریم... تا وقتی آتوسا کوچکتر بود ما هی فکر میکریم که نکند که دخترک ما زیادی چاق شود؟ برای همین همیشه دلمان میخواست که اتوسای دردانه امان غذای کمکی اش را نخورد...دعا میکردیم که بچه بدغذایی شود تا هیچ چیز نخورد...طفلکی دخترکمان! بعد که کمی بزرگتر شد ما هی به چیزهای دیگر فکر میکنیم..حالا این روزها که همه بچه های اطرافمان دختر هستند ما به این ف...